ابنابیالعوجاءاِبْنِ اَبی الْعَوْجاء، عبدالکریم، زندیق معروف و آشنا به علم کلام در سده ۲ق/۸م (ق ۱۵۵ق/۷۷۲م) است. ۱ - آرای و احوالاز آغاز زندگی او اطلاعات روشنی در دست نیست و به ناچار باید به گفتههای مخالفان وی که با نقل سخنانش به ردّ و ابطال عقاید او پرداختهاند، بسنده کرد. اینگونه اشارات، گرچه غالباً بسیار کوتاه و در مواردی متناقض است، لیکن از خلال آنها میتوان به نکاتی درباره احوال و آرای وی دست یافت. ۲ - نامنام او را بیشترِ منابع «عبدالکریم» گفتهاند، ولی برخی از مآخذ وی را به نامهای دیگر ذکر کردهاند: در البدایة و النهایة [۱]
ابن کثیر، البدایة و النّهایة، ج۱۰، ص۱۱۳، قاهره، ۱۳۵۱- ۱۳۵۸ق.
نام او «محمّد» و در الفهرست [۲]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۴۰۱.
«نعمان» آمده که به ظنّ قوی هر دو اشتباه است. بلاذری پدرش را نُوَیره میخواند [۳]
احمد بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۹۵، به کوشش عبدالعزیز الدوری، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
که از بنی عمروبن ثعلبه بن عامر بن ذُهْل بن ثعلبه بوده است. [۴]
علی ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ج۱، ص۳۱۶، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
منابع موجود از زمان تولد و اوایل زندگی او سخن نگفتهاند، ولی میتوان گفت که وی به خانودهای بزرگ تعلق داشته و دایی مَعْن بن زائده شیبانی بوده است. [۵]
طبری، تاریخ، ج۸، ص۴۷، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۱- ۱۹۶۸م.
[۶]
طبری، تاریخ، ج۸، ص۴۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۱- ۱۹۶۸م.
[۷]
ابوریحان بیرونی ، الآثار الباقیة، ج۱، ص۶۷، به کوشش ادوارد زاخائو، لایپزیگ، ۱۹۲۳م.
[۸]
ابی المظفر اسفراینی، التبصیر فی الدّین، ج۱، ص۸۱، به کوشش عزت العطار الحسینی، ۱۹۴۰م.
معن بن زائده در دستگاه خلافت عباسی دارای قدرت و نفوذ بوده و در پیروزی منصور بر راوندیّه سهم بزرگی داشته است. [۹]
محمد ابن طقطقی، تاریخ فخری، ج۱، ص۲۱۷، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۳ - ساکن بصرهعبدالکریم نخست در بصره میزیست [۱۰]
علی ابوالفرج اصفهانی، اغانی، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
و مدتی شاگرد حسن بصری بود، لیکن پس از چندی از استاد ببرید و به قولی از دین برگشت. [۱۲]
احمد طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۵، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
گفتهاند که علت این انصرافِ نظر تناقضاتی بوده است که وی در گفتار حسن بصری در باب جبر و اختیار میدید و او را بر یک عقیده استوار نمییافت، [۱۴]
احمد طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۵، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
اما کار به همینجا خاتمه نیافت و او به عللی نامعلوم به الحاد گرایید.۴ - علت به قتل رسیدنابوجعفر محمد بن سلیمان، والی کوفه از سوی منصور خلیفه عباسی وی را - که از بصره به کوفه نقل مکان کرده بود - [۱۵]
علی ابوالفرج اصفهانی، اغانی، ج۳، ص۱۴۷، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
دستگیر کرد، و چون بیم هلاکش میرفت، بسیاری کسان به شفاعتش نزد منصور برخاستند، و خلیفه به عامل خود نوشت که او را آزاد کند. عبدالکریم چون به نفوذ و قدرت شفیعان خود اطمینان داشت، به ابوجعفر پیام فرستاد که در ازای ۱۰۰ هزار درهم ، ۳ روز به او مهلت دهد. او که زندانی خود را فراموش کرده بود، بدینسان وی را به یادآورد و پیش از آنکه نامه منصور را دریافت کند، او را به قتل رساند و به گفته اسفراینی مصلوب کرد. [۱۶]
ابی المظفر اسفراینی، التبصیر فی الدّین، ج۱، ص ۸۱، به کوشش عزت العطار الحسینی، ۱۹۴۰م.
[۱۷]
طبری، تاریخ، ج۸، ص۴۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۱- ۱۹۶۸م.
[۱۸]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۱۶۴، به کوشش عزت العطار الحسینی، ۱۳۶۷ق - ۱۹۴۸م.
[۱۹]
علی علم الهدی، امالی المرتضی، ج۱، ص۱۲۷، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم قاهره، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۴م.
[۲۰]
علی علم الهدی، امالی المرتضی، ج۱، ص۱۲۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم قاهره، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۴م.
منصور چون از کشته شدن عبدالکریم باخبر شد به خشم آمد، اما از قصاص عامل آن خودداری کرد و به برکناری او اکتفا نمود. [۲۱]
احمد بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۹۶، به کوشش عبدالعزیز الدوری، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
[۲۲]
علی علم الهدی، امالی المرتضی، ج۱، ص۱۲۷، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم قاهره، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۴م.
[۲۳]
علی علم الهدی، امالی المرتضی، ج۱، ص۱۲۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم قاهره، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۴م.
بنابر روایتی دیگر، عبدالکریم پس از شکست در مباحثهای، از شدت آزردگی درگذشت، [۲۴]
محمد کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۷۸، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
که نمیتوان به صحّت آن اطمینان داشت. از سوی دیگر مسعودی [۲۵]
علی مسعودی، مروج الذّهب، ج۴، ص۲۲۴، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق، ۱۹۶۵م.
قتل او را بهزمان مهدی خلیفه عباسی (خلافت: ۱۵۸-۱۶۹ق/۷۷۵- ۷۸۵م) نسبت میدهد، ولی این روایت آشفته به نظر میرسد. همچنین روایت بغدادی [۲۶]
عبدالقاهر بغدادی، الملل و النحل، ج۱، ص۹۱، به کوشش البیر نصری نادر، بیروت، ۱۹۸۶م.
که میگوید نظّام ( متکلّم معتزلی ) با وی معاشرت داشته، نباید صحیح باشد، زیرا نظّام معاصر ابن ابی العوجاء نبوده و پس از او میزیسته است.چنانکه از مجموعه اطلاعات مربوط به ابن ابی العوجاء برمیآید، کشته شدن او، سبب بالاگرفتنِ کار وی و افزایش شمار پیروانش بوده است. وی اعتقاد و آیین خود را تبلیغ میکرد و جوانان را به راه خود فرا میخواند. [۲۷]
علی ابوالفرج اصفهانی، اغانی، ج۳، ص۱۴۷، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
علما از همنشینی با او به سبب بدزبانی و تباهی نهادش اجتناب میکردند، [۲۸]
احمد طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۵، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
لیکن وی در خود برتری خاص میدید و تنها متکلمان را شایسته بحث و جدل با خویش میدانست، [۲۹]
مفضل بن عمر جعفی، توحید، ج۱، ص۷، به کوشش کاظم المظفر، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
۵ - متکلم عصرچنانکه ابوالفرج اصفهانی هم [۳۰]
علی ابوالفرج اصفهانی، اغانی، ج۳، ص۱۴۶، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
وی را یکی از ۶ متکلم آن عصر در بصره میخواند و نامش را در کنار عمرو بن عُبید و واصل بن عطا ذکر میکند. معلوم است که شاگردان و مریدانی داشته و ظاهراً تعداد آنان در خور توجه هم بوده است، چنانکه پس از شکست او در مباحثهای، گروهی از مریدانش به اسلام گرویدند و گروهی به پیروی او ادامه دادند. بجز مریدان، از دوستی و تحسین کسانی مانند ابن مقفع هم برخوردار بوده است. [۳۳]
علی علم الهدی، امالی المرتضی، ج۱، ص۱۳۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم قاهره، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۴م.
۶ - ظاهری آراسته و پاکیزهبه گفته ثعالبی، ابن ابی العوجاء - همانند دیگر زندیقان زمان منصور و مهدی - هیأت و ظاهری آراسته و پاکیزه داشت، کلامش فصیح بود و از ظرفای زمان خود شمرده میشد. [۳۴]
عبدالملک ثعالبی، ثمار القلوب، ج۱، ص ۱۳۸، قاهره، مطبعة الظاهر.
از مجموع احتجاجات منسوب به او میتوان دریافت که مردی جسور و بیباک بود و از محیط نسبتاً آزاد زمان خویش بهره گرفته، به تبلیغ عقاید الحادی خود پرداخت. از آن گذشته، در عقاید خود سخت استوار بود و با اینکه در مباحثاتی مغلوب میشد، از اندیشههای خویش دست بر نمیداشت و تا دم مرگ بر نظراتش باقی بود. [۳۵]
محمد کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۷۴-۷۸، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۴۰]
احمد طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۵-۳۳۷، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
[۴۱]
علی اربلی، کشف الغّمة فی معرفة الائمة، ج۲، ص۳۳۸، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م.
۷ - جعل احادیثوی هم مانند بسیاری دیگر از زنادقه در تخریب مبانی اعتقادی مسلمانان کوشا بود، به جعل اخبار و احادیث و پراکندن آنها در میان مردم اهتمام تمام داشت. [۴۲]
عمرو جاحظ، رسائل الجاحظ، ج۱، ص۱۴۵، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۲ق/۱۹۳۳م.
[۴۳]
ابی المظفر اسفراینی، التبصیر فی الدّین، ج۱، ص ۸۱، به کوشش عزت العطار الحسینی، ۱۹۴۰م.
به گفته بغدادی احادیث مجعول او همگی در تشبیه، تعطیل و بعضی هم در تغییر و تحریف احکام شریعت بود. [۴۴]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۱۶۴، به کوشش عزت العطار الحسینی، ۱۳۶۷ق - ۱۹۴۸م.
[۴۵]
علی علم الهدی، امالی المرتضی، ج۱، ص۱۳۷، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم قاهره، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۴م.
وی هنگام مرگ از این کار خویش پرده برداشت واعلام کرد که ۴ هزار حدیث جعل کرده تا حرام حلال و حلال را حرام نماید و با این کار خصوصاً حساب ماه رمضان را به هم ریخته، اعتبار رؤیت هلال را مخدوش و به جای آن شمارش روزها را برقرار کرده است، [۴۶]
طبری، تاریخ، ج۸، ص۴۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۱- ۱۹۶۸م.
[۴۷]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۱۶۳، به کوشش عزت العطار الحسینی، ۱۳۶۷ق - ۱۹۴۸م.
[۴۸]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۱۶۴، به کوشش عزت العطار الحسینی، ۱۳۶۷ق - ۱۹۴۸م.
[۴۹]
احمد بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۹۶، به کوشش عبدالعزیز الدوری، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
[۵۰]
علی علم الهدی، امالی المرتضی، ج۱، ص۱۲۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم قاهره، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۴م.
[۵۱]
ابوریحان بیرونی ، الآثار الباقیة، ج۱، ص۶۸، به کوشش ادوارد زاخائو، لایپزیگ، ۱۹۲۳م.
لیکن به راستی افکار ابن ابی العوجاء چه بود؟ بیشتر مؤلّفان کتب تاریخ و کلام و ملل و نحل او را در شمار زنادقه آوردهاند، [۵۲]
احمد بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۹۶، به کوشش عبدالعزیز الدوری، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
[۵۳]
ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، ج۱، ص۱۹۶، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
[۵۴]
علی ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ج۱، ص۳۱۶، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
[۵۵]
عمرو جاحظ، رسائل الجاحظ، ج۱، ص۱۴۵، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۲ق/۱۹۳۳م.
[۵۶]
ابن اثیر، الکامل، ج۶، ص۷.
و قتل او نیز به همین اتهام بوده است.۸ - نظر علما و تاریخ نویسانبغدادی وی را متمایل به رافضیان خوانده است [۵۷]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۱۶۳، به کوشش عزت العطار الحسینی، ۱۳۶۷ق - ۱۹۴۸م.
اما زندیق و رافضی مفاهیمی چندان دقیق نیستند. نظر صریحتر این است که او ثنوی و از پیروان مانی بوده است و حتی گوید که ثنویّه او را از پیامبران خود میدانند. بیرونی [۵۹]
ابوریحان بیرونی ، الآثار الباقیة، ج۱، ص۶۷، به کوشش ادوارد زاخائو، لایپزیگ، ۱۹۲۳م.
او را در زمره مانویان برشمرده است. بغدادی، [۶۰]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ج۱، ص۱۶۴، به کوشش عزت العطار الحسینی، ۱۳۶۷ق - ۱۹۴۸م.
و اسفراینی [۶۱]
ابی المظفر اسفراینی، التبصیر فی الدّین، ج۱، ص ۸۱، به کوشش عزت العطار الحسینی، ۱۹۴۰م.
نیز به این نکته اشاره دارند اسفراینی [۶۲]
ابی المظفر اسفراینی، التبصیر فی الدّین، ج۴، ص۲۲۴، به کوشش عزت العطار الحسینی، ۱۹۴۰م.
تألیف کتاب یا کُتبی را در تأیید دین مانوی به وی نسبت میدهد. ابن ندیم [۶۳]
ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص ۴۰۱.
هم او را از «رؤسای متکلّمان مانوی»، اما متظاهر به اسلام میشمارد. مقدسی او را در کنار مانی قرار میدهد و عقیده وی در مبدأ دوگانه جهان (نور و ظلمت) و امتزاج آن دو را که به حدوث این جهان انجامیده، منطبق با آرای مانویان میداند. بغدادی و اسفراینی او را از اهل تناسخ دانستهاند که مؤید گرایشهای مانوی اوست. همچنین بغدادی او را قَدَری مذهب نیز میخواند، اما اسفراینی بر آن است که او در ظاهر خود را قَدَری و رافضی وانمود میکرده است. [۶۵]
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۱۶۳، به کوشش عزت العطار الحسینی، ۱۳۶۷ق - ۱۹۴۸م.
[۶۶]
ابی المظفر اسفراینی، التبصیر فی الدّین، ج۱، ص ۸۱، به کوشش عزت العطار الحسینی، ۱۹۴۰م.
بعضی دیگر تنها به ذکر اینکه وی از ثنویّه بوده است، اکتفا کردهاند. بنابر قول قاضی عبدالجبّار، عبدالکریم با اینکه در دو گرایی با دیگر ثنویّه مشترک بود، در بعضی فروع با آنها اختلاف داشت، برای مثال به ابن ابی العوجاء این اعتقاد را نسبت میدهد که برای هر یک از دو اصل جهان به ۵ حسّ جدا از هم قائل بوده است. [۶۸]
قاضی عبدالحبار، المغنی، ج۵، ص۹، به کوشش محمود محمد خضری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
[۶۹]
قاضی عبدالحبار، المغنی، ج۵، ص۱۰، به کوشش محمود محمد خضری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
[۷۰]
قاضی عبدالحبار، المغنی، ج۵، ص۲۰، به کوشش محمود محمد خضری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
[۷۱]
قاضی عبدالحبار، المغنی، ج۵، ص۶۹، به کوشش محمود محمد خضری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م.
۹ - بودن صاحب نظر و رأیازین روی میتوان گفت که وی در مذهب خود - هرچه باشد - صاحبنظر و رأی بوده و به تقلید صرف و پیروی اکتفا نمیکرده است. احتجاجاتی چند از ابن ابی العوجاء هم در دست است که از خلال آنها اعتقادات وی با وضوح بیشتری نمایان میشود. او بارها با امام جعفر صادق (علیه السلام) گفت و گو داشته و پرسشهایی کرده است که میتواند تلویحاً حاکی از چگونگی افکار و عقاید او باشد. آنچه از این احتجاجات برمیآید، در بعضی موارد مطابقتی با طریقه مانویّه و ثنویّه ندارد و بیشتر گرایشهای دهری را آشکار میکند، حتی مفضّل [۷۲]
مفضل بن عمر جعفی، توحید، ج۱، ص ۸، به کوشش کاظم المظفر، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
و ابوحیّان [۷۳]
علی ابوحیان توحیدی، الامتاع و المؤانسة، ج۲، ص۲۰، به کوشش احمد امین و احمد الزین، قاهره، ۱۹۴۲م.
بر دهری بودن او تصریح میکنند.۱۰ - انکار خداونداز احتجاجات مزبور چنین به نظر میرسد که او به وجود آفریدگار اعتقادی نداشته، [۷۴]
مفضل بن عمر جعفی، توحید، ج۱، ص۶، به کوشش کاظم المظفر، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
یا درباره خداوند به بحث و جدل میپرداخته و در جایی خدا را غایب شمرده است. [۷۸]
احمد طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۵، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
[۷۹]
علی اربلی، کشف الغّمة فی معرفة الائمة، ج۲، ص۳۸۸، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م.
درگفت و گویی میان وی و امام صادق (علیهالسلام)، امام او را متهم میکند که نه به خداوند اعتقاد دارد و نه به پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم). عبدالکریم نیز این گفته را رد نمیکند و حتی در مواردی سعی در نفی وجود صانع دارد. وی در جایی میپرسد که اگر خدایی هست، چرا خود را آشکار نمیکند و به توسط میانجیها (پیامبران) مردمان را به پرستش خویش دعوت مینماید و یا درجای دیگر سؤال میکند که چگونه خداوند در دو یا چند جا تواند بود. [۸۸]
احمد طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۵، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
برخلاف انتساب ابن ابی العوجاء به ثنویت، او خود را یک دهری مینمایاند. زمانی از امام (علیه السلام) میپرسد: «ما الدّلیل علی حَدَث الاجسام؟» [۹۱]
احمد طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۶، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
که میتواند دلالت بر اعتقاد وی بر قِدم جهان داشته باشد. در گفت و گویی دیگر معلوم میشود که معتقد به ازلّیت اشیا بوده است [۹۳]
محمد کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۷۷، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۶۳ش.
و یا خود را غیر مخلوق میگوید. در گفت و گویی در حضور مفضّل سخن را به نفی صنع و صانع میکشاند و میگوید که همه چیز به اقتضای طبیعت خود موجود شده است، نه مدبّری در کار است و نه صانعی، عالم پیوسته چنین بوده و خواهد بود. [۹۸]
مفضل بن عمر جعفی، توحید، ج۱، ص۶، به کوشش کاظم المظفر، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
او میپنداشت که پس از مرگ بازگشتی نیست. [۱۰۰]
احمد طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۵، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
در بحثی، امام صادق (علیهالسلام) انکار روز واپسین و بهشت و دوزخ را به او نسبت میدهد و او این قول را رد نمیکند. ابن ابی العوجاء از طعنه به قرآن کریم خودداری نمیکرد. [۱۰۱]
احمد بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۹۵، به کوشش عبدالعزیز الدوری، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
[۱۰۲]
عمرو جاحظ، رسائل الجاحظ، ج۱، ص۱۴۵، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۲ق/۱۹۳۳م.
۱۱ - انکار نبوترسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) و به طور کلّی نبوّت را منکر بود. طبرسی گوید که ابوشاکر دیصانی، عبدالملک بصری و ابن المقفّع به پیشنهاد ابن ابی العوجاء برآن شدند که هر کدام یک ربع از قرآن را نقض کنند، زیرا با این کار نبوّت حضرت محمد (صلی الله علیه و اله و سلم) و سپس اسلام باطل میشد، ولی البته نتوانستند. [۱۰۳]
احمد طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۷۷، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
وی احکام دین را بیاعتبار میدانست و حتی به تمسخر میپرداخت، چنانکه گهگاه حُجّاج را استهزا میکرد و مناسک حج را خوار و وضع چنین آدابی را ناروا میشمرد. [۱۰۶]
احمد طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۵، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
[۱۰۷]
علی اربلی، کشف الغّمة فی معرفة الائمة، ج۲، ص۳۸۸، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م.
نهایت کلام اینکه در احتجاجات، ابن ابی العوجاء خود را نه مانوی و ثنوی، بلکه یک دهری و ضد شرع مُبین اسلام نشان میداد، و اگرچه اولیای عظیم الشأن دین نسبت به او تسامح و تساهل روا میداشتند، لیکن کارگزاران دستگاه خلافت تحمل عقاید وی را نکردند و او را به قتل رساندند.۱۲ - فهرست منابع(۱) ابن اثیر، الکامل. (۲) محمد ابن بابویه، التوحید، قم، ۱۳۹۸ق. (۳) علی ابن حزم، جمهرة انساب العرب، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م. (۴) ابن خلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۶۸م. (۵) محمد ابن طقطقی، تاریخ فخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، ۱۳۶۰ش. (۶) ابن کثیر، البدایة و النّهایة، قاهره، ۱۳۵۱- ۱۳۵۸ق. (۷) ابن ندیم، الفهرست. (۸) علی ابوحیان توحیدی، الامتاع و المؤانسة، به کوشش احمد امین و احمد الزین، قاهره، ۱۹۴۲م. (۹) علی ابوالفرج اصفهانی، اغانی، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م. (۱۰) علی اربلی، کشف الغّمة فی معرفة الائمة، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م. (۱۱) ابی المظفر اسفراینی، التبصیر فی الدّین، به کوشش عزت العطار الحسینی، ۱۹۴۰م. (۱۲) عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، به کوشش عزت العطار الحسینی، ۱۳۶۷ق - ۱۹۴۸م. (۱۲) عبدالقاهر بغدادی، الملل و النحل، به کوشش البیر نصری نادر، بیروت، ۱۹۸۶م. (۱۳) احمد بلاذری، انساب الاشراف، به کوشش عبدالعزیز الدوری، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م. (۱۴) ابوریحان بیرونی ، الآثار الباقیة، به کوشش ادوارد زاخائو، لایپزیگ، ۱۹۲۳م. (۱۵) ابوریحان بیرونی، تحقیق ماللهند، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م. (۱۶) عبدالملک ثعالبی، ثمار القلوب، قاهره، مطبعة الظاهر. (۱۷) عمرو جاحظ، رسائل الجاحظ، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۲ق/۱۹۳۳م. (۱۸) احمد طبرسی، الاحتجاج، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م. (۱۹) طبری، تاریخ، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۱- ۱۹۶۸م. (۲۰) علی علم الهدی، امالی المرتضی، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم قاهره، ۱۳۷۳ق/ ۱۹۵۴م. (۲۱) قاضی عبدالحبار، المغنی، به کوشش محمود محمد خضری و دیگران، قاهره، ۱۹۶۵م. (۲۲) محمد کلینی، اصول کافی، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۶۳ش. (۲۳) علی مسعودی، مروج الذّهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق، ۱۹۶۵م. (۲۴) مفضل بن عمر جعفی، توحید، به کوشش کاظم المظفر، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م. (۲۵) مطهر مقدسی، البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، ۱۸۹۹-۱۹۰۶م. ۱۳ - پانویس
۱۴ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابنابیالعوجاء»، ج۲، ص۸۴۵. |